مدیریت دانش کسب و کار

سیستم و تفکر سیستمی چیست؟

با وجودی که تقریباً همه‌ ما میتوانیم بصورت حسی، مفهوم سیستم را درک کنیم، اما عملاً نمیتوانیم یک روایت مشترک از تعریف سیستم در میان محققان و متفکران سیستمی بیابیم لذا تعریف‌های بسیار متنوع و متفاوتی از سیستم و تفکر سیستمی وجود دارد.

تعریف سیستم

تعاریف زیاد و متنوعی برای سیستم ارائه شده است که در زیر به بعضی از آنها اشاره میکنیم:

۱- سیستم، مجموعه‌ای از اجزا است که در یک رابطه منظم با یکدیگر فعالیت می‌کنند.

۲- سیستم، مجموعه‌ای از اجزای مرتبط است که در راستای دستیابی به ماموریت خاصی، نوع و نحوه ارتباط بین آنها بوجود آمده باشد.

۳- سیستم، مجموعه‌ای است از متغیرهاست که بوسیله یک ناظر انتخاب شده‌اند .این متغیرها ممکن است اجزای یک ماشین پیچیده، یک ارگانیسم و یا یک موسسه اجتماعی باشند.

۴- سیستم، بخشی از جهان واقعی است که ما انتخاب و آن را در ذهن خود به منظور در نظر گرفتن و بحث و بررسی تغییرات مختلفی که تحت شرایط متفاوت ممکن است در آن رخ دهد، از بقیه جهان جدا میکنیم.

با استفاده از تعاریف فوق نتیجه میگیریم که هر سیستم، یک کل است و نمیتوان آن را به اجزای مستقل تقسیم نمود زیرا ویژگی های سیستم، در هیچ یک از اجزا بطور مستقل وجود ندارد و اگر اجزا سیستم را از هم جدا کنیم، خاصیت خود را از دست میدهند. وقتی سیستم به اجزا مستقلی تقسیم شود، تعامل بین اجزا از بین می‌رود و سیستم خاصیت و تواناییهای خود را از دست می‌دهد. اگر اجزا یک موجودیت با یکدیگر تعامل نداشته باشند، تشکیل یک مجموعه میدهند نه یک سیستم. بعنوان مثال چشم به عنوان جزئی از بدن انسان، اگر از بدن جدا باشد، نخواهد دید.

خصوصیات سیستم ها

سیستم ها دارای چند خصوصیت قابل تعریف هستند:

  • هر سیستم هدفی در یک سیستم بزرگتر دارد. بعنوان مثال هدف از واحد تحقیق و توسعه در سازمان شما تولید ایده های جدید برای محصولات و ایجاد امکاناتی برای سازمان است.
  • همه اجزای سیستم باید به ترتیبی در اختیار سیستم قرار گیرند که هدف سیستم را بطور بهینه انجام دهند. بعنوان مثال سیستم تحقیق و توسعه در سازمان شما متشکل از افراد، تجهیزات و فرآیندهایی میباشد. اگر شما هر یک از این اجزا را حذف کنید این سیستم عملکردی نخواهد داشت.
  • قطعات سیستم باید در نظم و حالتی خاص قرار گیرند تا سیستم هدف خود را انجام دهد. بعنوان مثال اگر بخواهید روابط گزارش دهی در واحد تحقیق و توسعه را تغییر دهید، بطوریکه مسئول واحد محصول جدید به تکنیسین آزمایشگاه ورود مواد گزارش دهد، واحد موردنظر احتمالا در نیل به اهداف خود دچار مشکل خواهد شد.
  • تغییرات سیستم در پاسخ به بازخوردها. کلمه بازخورد نقش محوری در تفکر سیستمی ایفا میکند. بازخورد، اطلاعاتی است که به صادرکننده اصلی اطلاعات ارسال میگردد تا فعالیتهای بعدی خود را تسهیل نماید. بعنوان مثال فرض کنید که شما خیلی سریع در هنگام رانندگی اتومبیل میپیچید، خطوط روی جاده در پیچیدن به شما کمک میکنند. این خطوط بازخوردی را برای شما ایجاد میکنند که به شما اطلاع میدهد تا کاری که انجام میدهید تغییر داده و ماشین خود را در مسیر درست قرار دهید.
  • سیستم ها ثبات خود را از طریق تنظیمات بر اساس بازخورد حفظ میکنند. بعنوان مثال درجه حرارت بدن شما به طور کلی ۹۸٫۶ درجه فارنهایت است. اگر حرارت بدن تان بالا برود، بدن شما عرق میکند تا خنک شوید.

تعربف تفکر سیستمی

تفکر سیستمی بخشی از حوزه‌ پویایی‌شناسی سیستم است که در سال ۱۹۵۶ توسط جی فارستر (Jay Forrester)، استاد دانشگاه ام آی تی بنیان نهاده شد. فارستر پی برد که برای آزمودن ایده‌های جدید سیستم‌های اجتماعی، به روشی بهتر و مشابه با روش آزمودن ایده‌های مهندسی نیاز است. تفکر سیستمی این امکان را فراهم میکند تا شناخت دقیقی از سیستم‌های اجتماعی و بهبود آنها به دست آوریم.

تفکر سیستمی نوعی نگاه به جهان هستی و پدیده‌های آن است. این شیوه تفکر، روش‌شناسی مؤثری را برای سیستم‌های اجتماعی – فرهنگی در محیط آکنده از آشفتگی و پیچیدگی ارائه میدهد. در تفکر سیستمی، صرفاٌ به اجزاء و جزئیات یک سیستم نگاه نمیشود بلکه چگونگی تعامل بین اجزاء و نیز برهم‌کنش اجزاء و محیط بررسی می‌شود. تفکر سیستمی یعنی دیدن موضوعات در قالب یک سیستم. به طور خلاصه سیستم به مجموعه ای از جزءهایی گفته می‌شود که با تعامل یکدیگر یک کل را بوجود می‌آورند و کل بدون هر جزء ناقص است. هر سیستم شامل ورودی، خروجی، پردازش و بازخورد می‌باشد. تفکر سیستمی هدف نیست بلکه دقیقا ابزاری است که فهم و درک دنیای پیچیده اطراف ما را آسان می کند.

علی‌رغم این‌که تفکر سیستمی دارای مزایای متعددی است، اما در بسیاری موارد، افراد نسبت به آن تمایلی ندارند که این مساله چند دلیل دارد:

نخست اینکه انسانها به صورت طبیعی تمایلی به ساختارشکنی ندارند و بیشتر ترجیح میدهند که در ساختارهای ذهنی گذشته‌شان باقی بمانند. دوم اینکه جوهره اصلی تفکر سیستمی توجه به روابط و تعاملات است. در تفکر سیستمی استفاده از فکر و ذهن بیش از به کارگیری چشم بعنوان ابزار دیدن، ضرورت دارد. بدین معنا که از طریق چشم و دیدن، تنها یک شیء یا ماده ملاحظه میشود، در حالی‌که با ذهن و نگاه کردن، قدرت مشاهده و درک روابط امکان‌پذیر می‌شود، بنابراین کسانی که روش تفکر سیستمی را انتخاب میکنند، ملزم به مشاهده مبتنی بر درک هستند و بدیهی است که این کار مستلزم تلاش و کوشش بیشتری است.

تفکر سیستمی راهی برای تفکر و زبانی برای توصیف و فهم نیروها و روابط متقابلی است که رفتار سیستم‌ها را شکل میدهد. این دانش به ما کمک می‌کند که سیستم‌ها را به صورت موثرتری تغییر دهیم و اقداماتی انجام دهیم که با فرآیندهای رایج در دنیای طبیعت و اقتصاد هماهنگی بیشتری دارند. کمبود تفکر سیستمی مدل ذهنی را تنها بر اساس آنچه به صورت فیزیکی دیده میشود خواهد ساخت و این خود زمینه‌ساز فهمی سطحی از طرز کار سیستم‌ها خواهد بود. مثلا موقع پر کردن لیوانی از آب تنها به باز کردن شیر آب و باز نگه داشتن آن تا زمانی که لیوان پر شود توجه می‌کنیم.

سطوح بلوغ تفکر سیستمی

سطوح مختلفی از بلوغ تفکر سیستمی وجود دارد. این سطوح را می‌توان به ترتیب زیر نام برد:

سطح ۰؛ عدم آگاهی:

در این مرحله کاملا در ارتباط با مفهوم تفکر سیستمی ناآگاه هستیم.

سطح ۱؛ آگاهی سطحی:

به طور معقولی درباره مفهوم آگاهی یافته‌ایم، اما آن را تا عمق جدی متوجه نمی‌شویم. اصطلاحات دهان‌پرکن آن را همه‌جا می‌گوییم، ممکن است شهود خوبی از تفکر سیستمی هم داشته باشیم، اما با نتایج نه چندان اثربخش.

مشکل در سطح این است که چنین شخصی به شدت حس می‌کند یک متفکر سیستمی شده است اما این چنین نیست، به همین خاطر هیچ یک از منافع تحلیل بر مبنای تفکر سیستمی را به دست نمی‌آوریم. به همین ترتیب توانایی تشخیص یک تحلیل خوب از بد را نداریم. در این حالت تنها یک شبه متفکر سیستمی هستیم. به نظر می‌رسد بیشتر افرادی که عبارت تفکر سیستمی را به کار می‌برند در چنین سطحی (یا در بهترین حالت سطح بعدی) به سر میبرند.

سطح ۲؛ آگاهی عمیق:

در این سطح نسبت به مفاهیم کلیدی تفکر سیستمی کاملا آگاهی یافته‌ایم و اهمیت و پتانسیل آن را متوجه شده‌ایم. حال تبدیل به کاربران خروجی این تفکر یا مدیر امور و فعالیت‌های مرتبط با آن تبدیل شده‌ایم.

به طور سطحی میدانیم تفکر سیستمی چیست، اما ساخت مدل‌های سیستمی یک معما باقی می‌ماند. حداقل قادر به خواندن نمودارهای علت و معلولی و مدل‌های شبیه‌سازی شده هستیم و می‌توانیم اندکی در قالب حلقه‌های بازخور بیاندیشیم، اما نمی‌توانیم نمودارها و مدل‌های خوبی خلق کنیم. میدانیم که ساختار سیستمی و حلقه‌های بازخور مثبت و منفی چه هستند و این که چرا نیروهای خلق شده توسط این دو نوع حلقه، قدرتمندترین نیروهای سیستم‌های انسانی‌اند.

سطح ۳؛ تازه‌کار:

پس از تبدیل شدن به یک تازه‌کار آگاهی عمیقی خواهیم داشت و دیگر متوجه شده‌ایم که چطور به جعبه سیاه یک سیستم نفوذ کرده و دلیل رفتار آن را دریابیم.

در سطح حداقلی این مقطع میدانیم که چطور نمودارهای علیت اصلی را رسم کنیم و با استفاده از آن‌ها بسیاری از مشکلات ساده تا متوسط سیستم‌های پیچیده اجتماعی را حل کنیم. یک تاره‌کار خیلی خوب میتواند مدل‌های شبیه‌سازی را روان بخواند.

سطح ۴؛ حرفه‌ای:

یک حرفه‌ای گام خیلی بزرگی را نسبت به یک تازه‌کار جلوتر رفته است. اگر حرفه‌ای شویم می‌توانیم مدل‌های شبیه سازی اصلی را به درستی و با کمک ابزار دینامیک‌ سیستم خلق کنیم. در این صورت قادر هستیم مشکلات دشوار سیستم‌های پیچیده اجتماعی را حل کنیم.

هر سازمانی که به دنبال حل مشکل رشد پایدار به کمک رویکردی کاربردی است، نیاز دارد حداقل یک متخصص در تیم خود داشته باشد و البته در کنار تعداد زیادی تازه‌کار.

سطح ۵؛ استاد:

در این مرحله به درجه‌ای از تخصص می‌رسیم که می‌‌توانیم متخصصان دیگری را پرورش دهیم. همچنین قابلیت کمک در حل مشکلات فوق‌العاده دشوار سیستم‌های پیچیده، ار قابلیت‌های این سطح است.

مطالب مرتبط
ارسال یک پاسخ